Page 17 - chaharfasl Berlin
P. 17
ادبــی
توراگممیکنمهرروزوپیدامیکنمهرشب
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسانخوابهاراباتوزیبامیکنمهرشب
تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چهآتشهاکهدراینکوهبرپامیکنمهرشب
تماشاییاستپیچوتابآتشها...خوشابرمن که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب
مرایکشبتحملکنکهتاباورکنیایدوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستانت کهاینیخکردهراازبیکسی«ها»میکنمهرشب
تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هرشب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
محمد علی بهمنی
17 www.chaharfasl.de